چگونه ميتوانيم از وقت خود، بهره کافي و بهتري ببريم؟
مطالعات و تجربيات نشان داده است که مسئله اول در مديريت وقت، از بين بردن عوامل اتلاف وقت است. اين آفات و عوامل در سه زمينه خلاصه ميشوند.
عامل اول: خودشخص: ريشه اصلي اتلاف وقت، در «خود» هر فردي نهفته است؛ چرا که اگر کسي بتواند با کنترل خودش عوامل اتلاف وقت را از بين ببرد، ديگران و اتفاقات نميتوانند تأثير عمدهاي در اتلاف وقت وي داشته باشند. اما آفاتي که به خود انسان و اتلاف وقت مربوطند، بسيارند. هرکس بايد با بررسي روشها و منشهاي خويش، اين آفات را بشناسد:
بيبرنامگي و نداشتن اولويت کاري: کسي که برنامهاي براي اوقات و زندگي خويش ندارد چون نميداند چه بايد انجام دهد، نميتواند بر وقت خود مديريت کند. بعضي اوقات شخص برنامه دارد، اما عدم اولويتبندي در کارهايش موجب ميشود کارهايي که داراي اهميت بيشتري است از نظر دور ماند و باعث شود وقت خود را بيهوده تلف کند.
تنبلي و کسل بودن در کارها: فردي که دچار بيماري تنبلي و راحتطلبي است چون اهل تحرک و جنب و جوش نيست حتي اهداف قابل دسترسي و آسان را دست نايافتني ميبيند
وبه همين علت اوقات خود را به بطالت ميگذراند.
کنجکاوي و دخالتهاي غيرضروري: انسان اگر بتواند ذهن و فکر خويش را به وظيفه و تکليف خويش اختصاص دهد و از کنجکاويهاي غيرضروري بپرهيزد، خواهد توانست وقت زيادي را براي خود ذخيره کند وآن را در جهت اهداف خود استفاده نمايد.
عدم علاقه به کار : تجربه نشان داده که علاقهمندي به کار، باعث سرعت عمل و دقت در انجام آن خواهد شد. انسان وقتي به کاري علاقه داشته باشد، آن را جهت رفع تکليف و خلاص شدن از آن عمل انجام نميدهد؛ در نتيجه، خلاقيتها و دلسوزيهاي لازم را به خرج ميدهد؛ البته بايد توجه داشته باشيم که هر فرد بايد بکوشد تا نسبت به کارهايي که ميخواهد انجام دهد در خود ايجاد علاقه کند؛ چرا که اگر بخواهيم فقط کارهايي که به آن علاقه داريم انجام دهيم بسياري از وظايفمان بر زمين ميماند ولي در صورتي که بتوانيم چنين روشي را پيش بگيريم، خستگي و کسالت از کار، کمتر خواهد بود.
عدم اطلاع: پرداختن به اموري که فرد، اطلاع کافي از آن ندارد موجب اتلاف وقت است. متأسفانه عدهاي فکر ميکنند اگر درباره موضوعي بگويند نميدانم، يا مطلع نيستم، شخصيت خود را تحقير کردهاند.
عدم تصميمگيري صحيح يا بدون تصميم بودن: قدرت و سرعت در تصميم گيري، از شاخصههاي مهم يک شخص موفق است؛ از اينرو افرادي که بايد در مواردي تصميم بگيرند، ولي چنين نميکنند، وقت خود و ديگر افراد مرتبط با تصميم را تلف خواهند کرد.
خستگي از کار: با کمي توجه به روح و روان خود اين نکته را در مييابيم که فرد خسته، کارايي کمتري خواهد داشت. خستگي مستقيماً بر ميزان وقت، حوصله، خلاقيت و پشتکار و ... فرد تأثيرگذار است. افرادي که فکر ميکنند با کار ممتد و بدون استراحت کافي ميتوانند کار بيشتري انجام دهند در اشتباه هستند و در حقيقت به علت بيتوجهي به خستگي خود به اتلاف وقت خويش پرداختهاند.
عدم اعتماد به نفس و تصوير منفي از خود داشتن: عدهاي از افراد خود را فرد مثبتي تلقي نميکنند. اين افراد دائماً نگرانند که مبادا اشتباه کنند و حتي گاهي اوقات اقدامات خوب خود را با ديده منفي مينگرنند. بيشتر اين افراد کساني هستند که ايدهآلنگرند و خود را با بهترينها مقايسه ميکنند و ميخواهند در هر زمينه بهترين باشند لذا هيچگاه به اقدامي دست نميزنند و دقت خود را با بيهوده فکر نمودن و ناتواني در دست يافتن به آن اهداف ايدهآل هدر ميدهند و بهمرور نسبت به خود و ديگران بدبين ميشوند، این افراد اعتماد به نفس ندارند، در تصميم گيريها دچار مشکل بوده ودر انجام کارها وسواس به خرج ميدهند و جرأت لازم براي اجرا ندارند، لذا به خاطر ترس از شکست و اجتناب از امور، بيشتر اوقات خود را هدر ميدهند؛ در صورتي که بايد بدانند هر شخصي باتوجه به توانمنديهايش، سقف پروازي خاصي دارد.
فشارهاي روحي و رواني: وقتي شخص آنچه که براي خود در نظرش مجسم نموده و انتظار وقوع آن را دارد با واقعيات بيروني و به وقوع پيوسته، هماهنگ نميبيند، دچار فشار عصبي ميشود.در صورت واقعگرا بودن و در نظر گرفتن تواناييهاي شخصي خود و اعتماد به قضا و قدر ميتوانيم اين فشارهاي عصبي ناشي از عوامل رواني را تاحدودي کنترل کنيم و از عوارض آن در امان بمانيم.
در دسترس بودنهاي غيرضروري: ارتباطات در صورتي که بيش از حد لازم باشد نه تنها تأثير مثبت ندارد بلکه باعث اتلاف وقت و تضييع عمر خواهد شد؛ بنابراين اگر در دسترس بودن و ارتباطات فرد ضروري نباشد و وي خود را به آن عادت ندهد، وقت زيادي از او تلف نخواهد شد؛
پر حرفي: اگر کسي بکوشد در گفتار و کلام خود نه يک کلام زياد بگويد ونه کم، باعث ميشود وقت زيادي را براي خود ذخيره کند.
ذهنيت گرايي و تفکر در باب مشکلات: انسان تا فکر نکند و طريق رسيدن به اهداف را براي خود ترسيم ننمايد، نميتواند کارهايش را سنجيده انجام دهد ولي افراط در تفکر، فرد را دچار ذهنيت گرايي نموده واز عمل باز ميدارد، افرادي که دچار منفيبافي و دلهره در انجام کار هستند، وقت خود را با «اگر» و «اما» هاي بيهوده که بيشتر اوقات اتفاق نميافتد، تلف ميکنند.
عمل زدگي: کسي که بدون تفکر و برنامهريزي به انجام کاري ميپردازد، نظير کسي است که چشمبسته قدم در مسيري بگذارد، و عمل بدون فکر نيز از آفات اصلي زمان به حساب ميآيد.
عدم تمرکز فکر: از جمله اموري که باعث سرعت عمل در انجام کارها ميشود، تمرکز فکر و مشغول نبودن ذهن به ساير مسائل است. انسان همانطور که بايد در کارهاي خود اولويتبندي را لحاظ کند، بايد در افکار نيز اين عامل مهم را رعايت نمايد و نگذارد افکار غيرضروري وقت وي را اشغال نموده و براي افکار مهم او وقتي باقي نگذارد.
تحمل بار فراتر از حد توان: هرکس بايد باتوجه به توان و ظرفيت خود، قبول مسئوليت کند تا باعث اتلاف عمر خود و ديگران و سرمايههايي که در اختيار دارد، نشود؛ چون در غير اينصورت پس از مدتي به علت وازدگي از کار، دچار بيماريهاي روحي و رواني وجسمي شده، نسبت به انجام مسئوليتهاي خود، بيتفاوت خواهد شد.
امروز، فردا کردن: فردي که کار امروز را به فردا موکول می کند، با عقب انداختن کارها، خود را به چند گرفتاري ديگر دچار ميکند و به مرور زمان انجام آن براي او دشوارتر ميشود و در نتيجه دچار عارضههاي عصبي، بي نظمي و عدم تعهد ميشود و فرصتهايي که ممکن است ديگر به دست نياورد را نيز از دست ميدهد.
عجله و عدم طمأنيه در کار :شخص عجول جوانب مختلف کار را در نظر نميگيرد و دچار عوارض عديدهاي ميگردد. اين بيتوجهي در کارها، باعث بروز صدماتي ميگردد که براي رفع آنها به چند برابر وقت صرف شده نياز ميشود؛ البته بايد توجه داشت که اين امر باعث نشود بعضيها کندکاري و تنبلي خود را با عنوان نمودن اين مسئله موجه جلوه دهند.
نظرات شما عزیزان: